عطر شعر

عطر شعر

عطر شعر

عطر شعر

شعری از استاد محمد علی بهمنی 11

دریا شدهست خواهر و من هم برادرش
شاعرتر از همیشه نشستم برابرش
خواهر سلام! با غزلی نیمه آمدم
تا با شما قشنگ شود نیم دیگرش
میخواهم اعتراف کنم هر غزل که ما
با هم سرودهایم جهان کرده از برش
خواهر! زمان، زمان برادرکشیست باز
شاید به گوشها نرسد بیت آخرش
با خود ببر مرا که نپوسد در این سکون
شعری که دوست داشتی از خود رهاترش
دریا سکوت کرده و من حرف میزنم
حس میکنم که راه نبردم به باورش
دریا! منم! هم او که به تعداد موجهات
با هر غروب خورده بر این صخرهها سرش
هم او که دل زدهست به اعماق و کوسهها
خون میخورند از رگ در خون شناورش
خواهر! برادر تو کم از ماهیان که نیست
خرچنگها مخواه بریسند پیکرش
دریا سکوت کرده و من بغض کردهام
بغض برادرانهای از قهر خواهرش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد