با
همه ی بی سر و سامانی ام
باز به
دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی
ام هیچ نیست
در پی
ویران شدنی آنی ام
آمده ام آن
لحظه ی توفانی ام
دلخوش گرمای
کسی نیستم
آماده
ام تا تر بسوزانی ام
آمده ام با
عطش سالها
تا تو کمی
عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته
ز دریا شدم
تا که بگیری
و بمیرانی ام
خوبترین
حادثه می دانمت
خوبترین
حادثه می دانی ام
حرف بزن ابر
مرا باز کن
دیرزمانی
است که بارانی ام
حرف
بزن حرف بزن سالهاست
تشنه ی
یک صحبت طولانی ام