عطر شعر

عطر شعر

عطر شعر

عطر شعر

شعری از استاد محمد علی بهمنی 10

پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان
 
باز هم گوش سپردم به صدای غمشان
 
هر غزل گر چه خود از دردی و داغی می سوخت
 
دیدنی داشت ولی سوختن با همشان
گفتی از خسته ترین حنجره ها می آمد
 
بغضشان شیونشان ضجه ی زیر و بمشان
نه شنیدی و مباد آنکه ببینی روزی
ماتمی را که به جان داشتم از ماتمشان
 
زخم ها خیره تر از چشم تو را می جستند
تو نبودی که به حرفی بزنی مرهمشان
 
این غزلها همه جانپاره های دنیای منند
لیک با این همه از بهر تو می خواهمشان
 
گر ندارد زبانی که تو را شاد کنند
 
بی صدا با دگر زمزمه ی مبهمشان
شکر نفرین به تو در ذهن غزل هایم بود
که دگر تاب نیاوردم و سوزاندمشان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد